ایا رزمنده ترسیده بود؟!
ﺑﺴﻢ اﻟﻠﻪ اﻟﺮﺣﻤﻦ اﻟﺮﺣﻴﻢ
ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺪاﻥ ﻣﻴﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ .
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺭاﻫﻲ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻴﺪاﻥ ﻣﻴﻦ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻴﻢ
ﻛﻪ ﻳﻜﺪﻓﻌﻪ ﻓﺮﺩﻱ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ و اﻣﺪ ﺟﻠﻮ و
ﺗﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻴﺪاﻥ ﻣﻴﻦ ﺭﻓﺖ ﺑﺮاﻱ اﻳﻨﻜﻪ ﺭاﻫﻲ ﺩﺭﻣﻴﺎﻧﺶ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﺪ
و ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﻲ ﺟﻠﻮ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻩ اﺳﺖ .
اﻣﺎ ...
اﻭ ﭘﻮﺗﻴﻦ ﻫﺎﻳﺶ ﺭا اﺯ ﭘﺎﻳﺶ ﺩﺭاﻭﺭﺩ و ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩاﺩ و ﮔﻔﺖ:
ﺑﮕﻴﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺣﻴﻒ اﺳﺖ ﻧﻮ اﺳﺖ
برای تو باشد.
و ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻴﺪاﻥ ﻣﻴﻦ ﺭﻓﺖ و ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮔﻠﻲ ﭘﺮﭘﺮ ﮔﺸﺖ.
ﺑﺮاﻱ ﺷﺎﺩﻱ ﺭﻭﺡ ﺷﻬﺪا ﺩﻭﺭاﻥ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ
ﺻﻠﻮاﺕ.
اﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻲ ﻣﺤﻤﺪ و اﻝ ﻣﺤﻤﺪ.
+ نوشته شده در جمعه ششم دی ۱۳۹۲ ساعت 10:28 توسط بچه های مسجد
|